دسته بندی | علوم انسانی |
فرمت فایل | docx |
حجم فایل | 28 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 23 |
توضیحات از متن فایل
از همان آغاز شکل گیری تمدن، انسانها در به کارگیری ابزار از یک دست بیشتر از دست دیگر استفاده کرده اند و بنا به دلایل خاصی، دست راست در اغلب انسان ها دست مسلط بوده است. بعد از سال ها مطالعه بر روی عدم تقارن مغز، روان شناسان به کارکرد متفاوت نیمکره مغز پی برده اند. ساختار متفاوت مغز در افراد منجر به پردازش های هیجانی متفاوت و در نتیجه ی الگوی شخصیتی متفاوت می شود. ضایعه های نیمکره های راست و چپ تأثیرات متفاوتی به رفتار هیجانی دارند و تأثیر قابل توجهی بر عملکرد افراد می گذارد.(به نقل از علی پور ، صادقی، و همکاران، 1391).
بدن انسان دارای اندام های زوج بسیاری است که از نظر ساختمانی و عملکرد قرینه یکدیگرند ، اما در این میان دست برتری انسان به معنی برتری یک دست در اعمال خاص حرکتی یک استثناء است. اکثریت انسان ها به جای مهارت مساوی در دو دست در یک دست برتری بارز نشان می دهند و حال اینکه برتری در یک طرف، بارز است و در اکثر افراد در طرف راست می باشد. پدیده برتری مهارت یک دست ، خاص انسان و گونه های بالاتر است .تقریباً بین 6 تا 17 درصد افراد جامعه را افراد چپ برتر،3 تا 17 را دو سوتوان و بین 66 تا 89 درصد را فراد راست برتر تشکیل می دهند. چپ برتری و به عبارت دقیق تــر راست برتری در 5 الی 15 درصــد جامعه و با ارجحیت بیشتری در مردان دیده می شود.(حکیمی،خداپناهی،حیدری،1389).
منطقه وسیعی از کورتکس آدمی به بازنمایی اعمال دست ها برای اهمیت مهارت دستی در دوره تکامل اختصاص یافته است واز دو دست به ندرت برای تسهیلات یکسان استفاده می شود(بیتون،2003). با وجود آنکه راست دستی تمایل غالب همه جوامع مورد مطالعه است.(هریس، 1983، 1990؛ پیترز،1995)، بخشی از جمعیت این جوامع همیشه دارای ترجیح دست چپ بوده اند. تنوع این نسبت در نواحی مختلف دنیا می تواند ناشی از عوامل فرهنگی و یا عوامل زیست شناختی (برایدن و همکاران، 1997) باشد. دست برتری مطلق نیست و در سه طبقه مجزای زیست شناختی، چپ دستی و دو سو توانی قرار می گیرد (بیتون، 2003). توزیع دست برتری از 250 سال قبل از میلاد تاکنون تغییری نکرده است و با یافته های کنونی مشابهت دارد. به طوری که در بیشتر مطالعات 90% از انسان ها راست دست و 10% ار آنها چپ دست هستتند (ون استرین، 2000)، همچنین شیوع چپ دستی در مردان نسبت به زنان بیشتر بوده و به صورت نسبت 5 به 4 است(گیلیبرت و ویسوکی، 1992). .اگله (1871) هم معتقد است که زنان نسبت به مردان کمتر چپ هستند که این امر در جوامع غربی مدرن و در جوامع که دارای فراوانی کمتری از چپ دستی هستند، مصداق دارد(آنت،1985؛ پوراک و کورن، 1981؛ گیلبرت و ویسوکی، 1992). شیوع چپ دستی برای تکالیف دودستی در آمریکای شمالی و اروپای غربی (حدود 10%) نسبت به آفریقا و کشوری های مشرق زمین (آسیایی) (حدود5% یا کمتر) بیشتر است و برای آن تبیین های فرهنگی – محیطی و ژنتیکی پیشنهاد شده است (سینگ، مانچاری و دلاتولای، 2001). در مطالعه سینگ، مانجاری و دلاتالوس(200) مشخص شد که شیوع چپ دستی 2/3% است.
دسته بندی | علوم انسانی |
فرمت فایل | docx |
حجم فایل | 51 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 24 |
توضیحات از متن فایل
عواطف از بزرگترین نعمت های الهی اند که در انسان به ودیت نهاده شده، زندگی بدون آن ها، بی روح، تیره و ماشینی می نماید. و سلامت روانی و عقلانی انسان ها تا حد زیدی به سلامت عاطفی و هیجانی وابسته است. وضعیت عاطفی می تواند قضاوت های فرد در مورد رفتارهای خود و دیگران و نیز نحوه برخوردهای اجتماعی وی را تحت تاثیر قرار دهد. جلوه های هیجانی نقش های متفاوتی ایفا می کنند؛ از جمله اینکه به عنوان وسیله ای برای برقراری ارتباط با دیگران به کار می روند و فرد می تواند از طریق آن ها اطلاعاتی را در مورد احساسات، نیازها و امیال خود به دیگران منتقل نماید. از سوی دیگر نیز ما یا می گیریم پیام های هیجانی دیگران را بخوانیم، بازشناسی کنیم و طبق آن ها رفتاری مناسب انجام دهیم(قدیری، 1384).
طی سالیان به خاطر پیچیدگی زیاد هیجان، تعاریف مختلفی از آن ارائه شده است. پل کلینجا و آن کلینجا (1981) تعریفی را ارائه کرده اند که عناصر اصلی تعاریف قبلی را شامل می شود. بر طبق این تعریف هیجان حاصل تعامل بین عوامل ذهنی، محیطی و فرایندهای عصبی و هورمونی است. آنها در تایید این تعریف، نکات زیر را مطرح می کنند:
2-4-1. مدل فرا-هیجان
گاتمن و همکارانش (1996) معتقداند یک مولفه مهم از اجتماعی شدن، شامل دیدگاه فلسفی والدین درباره هیجان یا همان مقوله ای است که والدین آن را «فلسفه فرا-هیجانی» می نامند. به طور اخص، برخی از والدین تجربیات کودک از هیجان ها و ابراز هیجان ها (مانند خشم، غم، یا اضطراب) توسط وی را نوعی رویداد منفی قلمداد می کنند که باید از آن اجتناب کرد. این دیدگاه های هیجانی منفی، در تعاملات والدین به دیگران منتقل می شوند، مانند آنکه والد مربوطه نسبت به هیجان های کودک بی اعتنا خواهد بود یا از آنها انتقاد خواهد کرد و یا طاقت خود را در اثر آنها از دست خواهد داد. گاتمن و همکارانش (1996) در نقطه مقابل ایین سبک های اجتماعی شدن هیجانی دردسر ساز، نوعی سبگ مربی گری هیجان را شناسایی کردند که شامل موارد زیر است: توانایی تشخیص سطوح حتی پایینی از شدت هیجانی، قلمداد کردن این هیجان های ناخوشایند به عنوان فرصتی برای ایجاد صمیمیت و انجام حمایت، کمک به کودک در راستای برچسب زنی هیجان ها و افتراق دادن آنها از یکدیگر، و پرداختن به حل مساله با کودک مربوطه. فرزندان والدینی که سبک مربی گری هیجان را در پیش می گیرندف به احتمال بیشتری قادر هستند هیجان های خویش را خودشان ارامش بخشند
دسته بندی | علوم انسانی |
فرمت فایل | docx |
حجم فایل | 16 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 12 |
صمیمیت به عنوان توانایی ارتباط با دیگران با حفظ فردیت تعریف می شود. اینگونه تعاریف مبتنی بر خویشتن حاکی از آن است که فرد به درجه ای از رشد فردی دست یابد تا بتواند با دیگران رابطه صمیمانه برقرار کند. صمیمیت را می توان به عنوان توانایی شناخت خود در حضور دیگران دانست که خود آگاهی و رشد هویت، برای طرفیت قابلیت شخص در جهت صمیمیت، بسیار ضروری است. مفهوم پردازی رایج از صمیمیت، سطح نزدیکی همسر، به اشتراک گذاری ارزش ها و ایده ها، فعالیت های مشترک، روابط جنسی، شناخت از یکدیگر و رفتارهای عاطفی نظیر نوازش کردن است. فردی که میزان صمیمیت بالاتری را تجربه می کند قادر است خود را به شیوه مطلوب تری در روابط عرضه کند و نیازهای خود را به شکل موثرتری به شریک و همسر خود ابراز کند. رضایت زناشویی می تواند در زوج هایی که میزان صمیمیت بالاتری دارند، بیشتر باشد یا به عبارتی، زوج هایی که صمیمیت بااتری دارند، بیشتر باشد یا به عبارتی، زوج هایی که صمیمیت بالاتری دارند ممکن است قابلیت بیشتری در مواجهه با مشکلات و تغییرات مربوط به رابطه خود، داشته باشند و در نتیجه رضایت زناشویی بالاتری را تجربه کنند (پاتریک، سلز، گیوردانو، فولراد، 2007).
بنابراین، صمیمیت در ازدواج با ارزش است زیرا تعهد زوجین به اثبات رابطه را محکم میکند و به طور مثبتی با سـازگاری رضـایت زناشویی همراه است. صمیمت اغلب بعنوان یک فرآیند پویا توصیف میشود. به نظر هات فیلد (1988) صمیمیت شامل فرآیندی است که در آن افراد تلاش میکنند به یکدیگر نزدیک شوند و شباهتها و تفاوتهایشان در احساسات، افکار و رفتارها را کشف کنند. به نظر اسـترنبرگ (1987) صمیمیت احـساساتی است که نزدیکی، تعلق و تماس را ایجاد میکند. اسکنارچ (1991) صمیمیت را فرآیند در تماس بودن، درک خود و افشای خود در حضور همسر مفهومسازی میکند. اسچافر و اولسون (1981) صمیمیت را فرآیند و تجربهای میدانند که نتیجه افشای مسائل صمیمانه و در میان گذاشتن تجارب صمیمانه اسـت (به نقل از اعتمادی، 1387).
صمیمیت یک نزدیکی، تشابه و روابط شخصی عاشقانه یا هیجانی با شخص دیگر است که مستلزم شناخت و درک عمیق از فرد دیگر و همینطور بیان افکار و احساساتی است که نشانه تشابه با یکدیگر است. صمیمیت یک فـرآیند تـعاملی اسـت. محور این فرآیند شناخت، درک، پذیرش، همدلی با احـساسات فـرد دیـگر، قدردانی یا پذیرش دیدگاه منحصر بفرد فرد دیگر از دنیاست. صمیمیت یک نیاز اساسی و واقعی انسان است، و تنها یک تمایل یا آرزو نیست (باگاروزی، 2001؛ ترجمه آتش پور و اعتمادی، 1385).